اول - چند صباحيست كه به واسطه ي خستگي از "روز مرگي" و روزمرگي قصد سلام و درود فرستادن ندارم . 

دوم - در كودكي زماني بود كه عشق خاصي نسبت به تابستان داشتم . شايد پيش از دوران مدرسه . چرا كه بر اين اعتقاد بودم كه سرماخوردگي در زمستان نصيبم نمي شود . اما ساليست كه سرماخوردگي پي در پي ، حتي در ماه مرداد ، من را به اين تصور انداخته كه وجودم هواي زمستان كرده و تابستان فقط نمايشيست كه پرده بر وجود عشق من به زمستان كشيده .

سوم - سال پيش ، در زمستان 87 ، يكي از دوستان بسيار عزيز آهنگي به نام آمستردام به بنده معرفي كردند كه شايد به خاطر اين آهنگ ، لحظاتي كه با اين آهنگ داشتم و لحظاتي كه اين آهنگ من را ياد آور مي شود ، سرماي بينظير زمستان در اعماق وجودم رخنه كرده و تكه هاي برفي كه در هنگام گوش كردن اين نوازش بي نظير كلمات بر روي ريتم بي انتهاي آهنگ از جلوي چشمم گذر مي كرد را به عمق افكارم سوق داده و همانجا بر روي سطح خالي قلبم نشانده .

چهارم - عكس زير اثريست از emma atomnston  به نام snow in hastings street :
 

پنجم - آهنگ زيباي آمستردام توسط گروه آنبرلين به سبك آلترنيتيو راك نواخته شده . براي دانلود كليك كنيد .

0 نظرات: